می خواهم بگویم …… فقر همه جا سر میکشد ……. فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست …… فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست ……. فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند …… فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …… فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند ….. فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود ….. فقر ، همه جا سر میکشد …….. فقر ، شب را ” بی غذا ” سر کردن نیست .. فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر کردن است
نظرات شما عزیزان:
برای اولین بار همچنین وبلاگی با این موصوع می بینم و واقعا لذت بردم از مطالبتون پیگیر وبلاگتون هستم ادامه بدید و وبلاگتون واقعا متفاوته نسبت به وبلاگ های دیگه امیدوارم موفق باشید در پناه حق
ﺗﻮ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ، ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ
ﺩﯾﺪﻡ دختره ﮐﻪ کنارم ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺳﺮ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﭼﺮﺍ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﻧﺸﺴﺘﯽ ؟
پاسخ: مچکر نظر لطف شماست
سلام با عرص خسته نباشید خدمت شما مدیر وبلاگ.....